نوشته های یک پسر قمی

تمرین نویسندگی می کنم ... شما هم خط خطی هام رو غلط گیری کنید تا نویسنده خوبی بشم .

نوشته های یک پسر قمی

تمرین نویسندگی می کنم ... شما هم خط خطی هام رو غلط گیری کنید تا نویسنده خوبی بشم .

نوشته های یک پسر قمی

سلام . خوبید ؟ خوشید ؟
ممنون که اومدید تو این وبلاگ .
من یک پسرم ... متولد ۷۷ ... پس هنوز جوونم ... شاید بهتر باشه بگم تازه اول جوونیمه اما مطمئنا وقتی میگم جوون ، یاد تلف کردن وقت و بی بند و باری و ول بودن تو کوچه و خیابون نمی افتم . من جوونیم رو گذاشتم ( یعتی دارم میذارم ) پای تحصیل ... حالا اینکه چه رشته ای و چه دانشگاهی و ... بماند . اما بچه درسخونی بوده و هستم ... همین قدر بگم که معدل سوم دبیرستانم بالاتر از ۱۹.۷۰ شد .

حالا اینا رو چرا گفتم ؟ گفتم که بدونید تنبل نیستم و اصولا چون نمره یکم برای دانش آموزا شخصیت میاره ، خواستم برای خودم شخصیت بیارم :)))) حالا دیگه ...

چرا خواستم برای خودم شخصیت بیارم ؟؟؟ خب این چه سوالیه ... هر کسی دوست داره شخصیت داشته باشه دیگه ... شما عین ۷ میلیارد آدم رو ببینی و بگی « بی شخصیت » ، تقریبا ۹۹ درصدشون هیچ واکنشی نشون نمیدن ؛ چون زبون فارسی بلد نیستن !!!

اما جدا از شوخی ، جدا شدن از شوخی سخته ولی من این سختی رو تحمل می کنم و جدا میشم و جدی به شما عرض می کنم : می خوام بنویسم ... دیگه از این واضح تر ... نوشتن ... قلم ... کاغذ ... شما هم غلط هام رو بگیرید ... بی رحمانه انتقاد کنید ... باور کنید جدی میگم ... من واقعا از انتقاد شما استقبال خواهم کرد ... حتی از اون انتقاد هایی که به اختلاف سلیقه برمیگرده ... اصلا شاید سلیقه شما بهتر بود و من سلیقه ام رو عوض کردم ... پس از من انتقاد کنید ... مطمئن باشید من شما را به جهنم حواله نخواهم داد :)))

یاعلی

۲۵
تیر

    پسر عزیزم سلام !

   خبر موفقیت شکوهمندانه ات را شنیدیم و اشک شوق ریختیم. راستش را بخواهی اولش باورمان نمیشد آن پسر دست و پا چلفتیِ بدعهد، بتواند حتی بند تنبانش را نگاه دارد اما وقتی اخبار سراسری اعلام کرد، دیگر جای شکی نبود. آری ! تو قدم در ره پر افتخار نیاکانمان گذاشتی و در تاریخ ثبت شدی.

   فرزندم ! وقتی خبر سربلندی ات به دستم رسید، یک آن تمام بدبختی ها، زخم زبان ها، توهین ها و طردشدن ها از جلوی چشمانم رد شد. خون انتقام در رگ های فرسوده ام جریانی دوباره یافت و اکنون چه زیباست رسیدن از قعر ذلت به اوج عزت که فی الحال اگر بمیرم مرا آرزویی باقی نمانده است.

   میوه دلم! آگاه باش که تو هنوز جوانی و راه های درازی در پیش داری. این کشور و این فرهنگ، ارزش های زیادی دارند که تو باید برای آن ها بجنگی و نابودشان کنی! مباد که به همین موفقیت امروز دلخوش کرده و دست از کار بکشی و اجازه دهی روز به روز بر عزت ایرانیان افزوده شود. در این راه خود را از مشورت ذلیلان روزگار محروم نکن که گنجی بزرگ را از دست داده ای.

   ۵۱ درصدی وجودم! ۴ سال طلایی پیش روی توست. آن را قدر بنه و بر تلاش خود بیفزا. درختی که دوم خرداد کاشتیم، امروز بارور شده و تو آن دست توانایی هستی که میتواند گلابی های لذیذ و ذلیل برای ما بچیند.

   توتالِ بابا! من و مادرت « گلستان » بانو، امروز، با افتخار سربلند کرده و سینه سپر میکنیم و بر روح نیاکانمان درود می فرستیم؛ چرا که به لطف درخشش تو، مردم به ما « صدرحمت‌ » می فرستند و ما را به خاطر تربیت فرزندی چون تو، بسیار لایک میکنند!

   ما یقین داریم که خبر ۱۰۰ درصدی شدنت را در همین دولت خواهیم شنید؛ پس با تمام توان تلاش کن. راستی سلام گرم ما را به برادر ناقص الخلقه ات، « برجام »، برسان و البته بگو کمی از تو یاد بگیرد.

   مشتاقانه منتظر نامه های بعدی و فتح الفتوح های دیگرت هستیم! بدرود

   از طرف پدرت ترکمانچای 

 

 کانال پسر قمی : qomboy_blog@

  • محمدعلی حسینی
۱۸
تیر

   همین چند روز پیش بود که در صحن گوهرشاد در حرم مطهر امام رضا علیه السلام با دوستانم مباحثه میکردم ؛ مباحثه عقاید . در اوایل مباحثه بود که ناگاه برای چندلحظه ، دست سرنوشت مرا از مباحثه جا انداخت . البته این دست سرنوشت که می­ گویم با آن دست سرنوشت معروف فرق میکند . آن ، رقم میزند و این ، به یاد می آورد . بگذریم ... خواستم بگویم دستش سنگین بود ! آنقدر سنگین که مرا برد به گذشته ها و به یاد آن یکی دست سرنوشت که چه سرنوشت هایی رقم زد .         

                                 

   به یادم آورد روزهایی را که اصلا از طلبگی بدم می آمد ، روزهایی را که شک معروف « حوزه یا دانشگاه » را داشتم و روزی را که سرانجام مهر طلبگی برشناسنامه ام که نه ، بر قلبم خورد اما همه این ها به کنار ... ، اگر در آن تابستان ها و ماه رمضان های گذشته که توفیق زیارت شمس الشموس را داشتم و صحن گوهرشاد ، دلنشین ترین جای حرم برای من بود ، کسی به من می گفت که در فلان سال و فلان ماه و فلان روز در همین مسجد و در همین صحن و روی همین فرش ها مباحثه طلبگی می کنی ، احتمالا من با لبخندی ملیح و گفتن جمله « خدا شفایت دهد » ( البته در دل ) از کنارش رد می شدم و از خدا می خواستم روزی اش را جای دیگر حواله کند اما امروز ظاهرا هم نگارنده به شفای خدا محتاج تر است و هم روزی اش به جای دیگر حواله شده است !

   الحق که سرگذشت ها عجیبند و غریب . ممکن است روزی از همان مسجد و همان صحن و روی همان فرش ها ، تابوت شهادتت را طواف دهند و ممکن است روزی در کاخ سفید ها نشسته باشی و صدای مرگ بر آمریکا از همان مسجد و همان صحن و روی همان فرش ها بلند شود . خدا می داند ...

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر //// کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

  • محمدعلی حسینی
۱۲
تیر

 خدا بیامرزد پدر تلگرام را که آبروی ما را خرید . در گذشته که هنوز قابلیت ویرایش edit ) و حذف ( delete ) پیام ها نبود  ، اگر در گروهی اشتباها پستی منشوری را میفرستادی  ، خصوصا اگر گروهش فامیلی باشد و فامیل ها هم همیشه سرکوفت تو را به بچه هایشان زده باشند ، دیگر باید فاتحه آبرویت را میخواندی و خرمایش را هم پخش میکردی  .

   اما بعضی بودند که به زعم خودشان در برابر این اتفاق چاره ای اندیشیده بودند . مثلا اگر ناخواسته خبر تحریم های جدید سنا را از گروه « دونالد اینا » فوروارد ( forward میکردند و در گروه خانوادگی می فرستادند ، برای اینکه توجه ها نسبت به خبر کم شود ، مسلسلی پست ارسال می کردند . از به نام خود زدن پرتاب موشک ها تا اجرای یک مظلوم نمایی هالیوودی در روز قدس ؛ ولی در آخر مدیر گروه پیام اول را ریپلای reply میکرد و میگفت : از شما انتظار نداشتم حسن آقا !


کانال پسرقمی : qomboy_blog@

 

  • محمدعلی حسینی
۰۴
تیر

   چیزی به اذان صبح نمانده . وقت آماده سازی تمام شده وحالا روزهای سخت و سوزان فراخواهند رسید ... روزهای امتحان !

   تشنگی و گرسنگی تو را محک خواهند زد . باید تا اذانِ رمضان دوام بیاوری اما حواست باشد به اذان شیطان اعتنا نکنی ... افق بهشت و جهنم از هم فاصله دارند !

   راستی یادم رفت بگویم ... بعضی روزها هوا غبارآلود است و تشخیص افق سخت ! می توانی از ستاره های آسمان قلبت کمک بگیری ! 

   آماده کن اراده ات را ... بانگ اذان صبح به زودی طنین انداز خواهد شد و دستان ما درکنار هم به سوی آسمان خواهد رفت ... أللّهمّ أهلَ الکِبریاءِ و العَظَمَه ...

 

  کانال پسرقمی : qomboy_blog@

  • محمدعلی حسینی
۰۱
تیر

   روزی از روزها ، در حالی که شیخ در کلبه حقیرانه خود مشغول نظافت ماسک های « قبل از انتخابات » ، « بعد از انتخابات » ، « قبل از تحلیف » و « بعد از تحلیفِ » خود بود ، ناگهان مریدانِ بی جنبه ، عربده کشان بر سر شیخ خراب شده و فریاد برآوردند که :

   چه بنشسته ای  یا شیخ ! که سپاهیان تندرو  ، مقر برادران کدخدا را با موشک بزدند و یحتمل روی موشک ها هم کلی فحش نثارشان بنموده اند . حال بگو ما چه کنیم ؟؟؟ تیتر فردا را چه زنیم ؟؟؟ اصلا این ها به کنار ... پست های شلیک موشک را لایک بنماییم یا ننماییم ؟ یا شیخ ! هر چه ماسک دستت هست ، زمین بگذار و چاره ای اندیشه کن !

   شیخ ، متحیر شده ، مثل آهو در گلاب بماند و سکوت پیشه کرد .  سکوت شیخ ساعت ها طول کشید . مریدان همه از شیخ قطع امید کرده ، با خود بگفتند : نکند شیخ حتی « اون » را هم از دست بداده ؟؟؟ اصلا ما از اول بگفتیم اسحاق بماند ها ..کسی گوش نکرد .

   همچنان از سکوت شیخ می گذشت. دیگر چیزی به صبح نمانده بود که مریدان تصمیم بگرفتند برای سحری ، به سمت ستاد بغل روانه شوند که « یک هو »، شیخ ندایی بنفش سر داد : یافتم !!! همی باید « مایو » هایمان را بر تن کنیم .

   مریدان متعجب شده، پاسخ دادند : اولا که مخاطب بایدها خودت هستی!!! 

 ثانیا: مایو را خواهی چکار؟     

   شیخ ، ماسک « قبل از تحلیف »  را روی صورت گذاشته ، نیش خندی بزد و گفت : موج سواری !!!

   مریدان از تعجب هر چه دیالوگ داشتند ، از یادشان برفت و این سکانس را برای سال ها تَکرار بنمودند .

 

کانال تلگرام پسر قمی : qomboy_blog@

 

  • محمدعلی حسینی
۲۸
خرداد

   این مطلب را باید چند روز پیش و در آن سروصداهایی که جریان فتنه در مورد فرمان آتش به اختیار به پا کردند ، می نوشتم اما خب ... به قول یکی از دوستان ، ماهی را هر وقت از آب بگیری ، بو میدهد !!!

   در این نوشته قصد ندارم که فرمان آتش به اختیار را تفسیر کنم که در این چند روز بارها از سوی افراد موثق انقلابی به درستی تفسیر شده است  . هدف ، بررسی دو احتمال و پرسش دو سوال است .

   پس از فرمان آتش به اختیار رهبری ، جریان فتنه ، به مانند تمام این هشت سال گذشته ، دوباره فتنه ای رسانه ای به پا کردند و با عقل نداشته خود ، « آتش به اختیاری » را اینگونه تفسیر کردند : « این فرمان ، به معنی خودسری جریان تندروی انقلابی است و در آینده باید شاهد بی قانونی و هرج و مرج و لشکرکشی خیابانی باشیم » و در ادامه چند فریاد سوزان سردادند که : وا قانونا ، وا اسلاما ، وا ایرانا و کلی «وا»ی دیگر تا اشک تمساحشان خوب در عکس بیفتد !

   اما با مطالعه این تفسیر دقیق که اتفاقا بدون هیچ قصد و غرضی بیان شده (!) ، دو احتمال به نظر می رسد :

   احتمال اول : از محتوای تفسیرشان فهمیده می شود که جریان فتنه گر بالاخره فهمیده اند که لشکرکشی خیابانی ، هرج و مرج ، آتش زدن مسجد ، رقص و پایکوبی در روز عاشورا و ... عملی بسیار زیان آور است و حال، با نسبت دادن رفتارهای خودشان به جریان انقلابی سعی در تخریب جبهه مقابل دارند .

  اکنون پرسشی که به ذهن می رسد این است که :‌ اگر جریان فتنه ، فهمیده اند کارشان خیانت بوده ، پس بلافاصله باید حداقل یک معذرت خواهی خشک و خالی بنمایند . الحمدلله رسانه های فاخری همچون آمدنیوز ، مملکته ، وحیدآنلاین و ... دربست دراختیار جریان فتنه اند و کمبودی هم در این زمینه احساس نمی شود . اما متاسفانه جریان فتنه ، همچنان خیانت های گذشته خود را در قالب جدید ، تَکرار میکند . 

   احتمال دوم :‌ نخیر آقا ... چه کسی گفته جریان فتنه از اعمال گذشته پشیمان است ؟ مگر مغز چارپایان را خورده اند ؟؟؟ پس جواب خون ندا آقاسلطان را که می دهد ؟ همیشه به یاد داشته باشید فتنه گر واقعی آن است که برای احمقانه ترین کارها ، دلیل داشته باشد !  

   حال، سوال احتمال دوم این است که : اگر لشکرکشی خیابانی ، هرج و مرج ، بی قانونی و ... خوب است و تفسیر کاملا غلط جریان فتنه هم از آتش به اختیار همین است ، پس دیگر مشکلی نداریم . جریان انقلابی هم مانند جریان فتنه، اجازه لشکرکشی خیابانی را دریافت کرده است و از قضا فتنه گرها باید به خود ببالند که گفتمانشان بر گفتمان انقلابی پیروز شده است ؛ چون خودشان هم بهتر میدانند که کسی از گفتمان آن ها پیروی نمیکند مگر اینکه تست الکل بدهد !

   حال به نظرتان کدام احتمال صحیح است ؟ احتمال اول یا دوم ؟ یا شاید هم ... خروسِ کرک و پرْ ریخته ی سبزْ رنگِ فتنه ، دوباره دمش بیرون زده است !

 

کانال تلگرام پسر قمی : qomboy_blog@

 

  • محمدعلی حسینی
۱۶
خرداد

   او می­گوید سازش هزینه دارد ؛ مثل چالش و البته بدتر از چالش ؛ اما ... خودمانیم ... هزینه هایش به کنار ...خیلی کلاس دارد !!! آری ... کلاس دارد !

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که سال ۸۸  فتنه کردند و مسجد آتش زدند و در روز عاشورا زدند و رقصیدند و امروز طرفدارانشان از آن ها به نیکی یاد می کنند . 

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که آن روز از فتنه­ گر ها حمایت کردند و امروز در نطق های انتخاباتی شان مدام به آن ها سلام و درود می­ فرستند .

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که از جوان ایرانی فقط انتظار درست کردن آبگوشت بزپاش دارند و دست های گدایی شان به سمت کدخدا دراز است .

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که به نظرشان آمریکا می­ تواند با یک بمب ، تمام تاسیسات هسته ای کشور ما را نابود کند .

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که اوباما را ، باهوش و مودب می دانند و منتقد داخلی را بی شناسنامه و افراطی نامیده و به جنهم حواله اش می دهند .  

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که در تیم شان جاسوس هست ، در اتاق کارشان جاسوس هست و معلوم نیست که فردا خودشان هم جاسوس از آب دربیایند یا نه !

   سازش کلاس دارد برای آن نجومی بگیرانی که ذخیره نظام نامیده می شوند و فقط سهمشان را از سفره انقلاب برداشته اند ؛ گرچه که ظاهرا سفره انقلاب هم سیرشان نکرده و در اوج مظلومیت اند !

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که از حادثه تروریستی در اروپا به شدت اندوهگین می شوند و شمع روشن می کنند و « اشک تمساح » هایشان، شبکه های مجازی را با خود می­ برد اما چندین سال است که بزرگترین جنایات تروریستی در خاورمیانه رخ می دهد و آن ها مشغول بازی با سگ خانگی شان هستند .

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که می خواهند فقط رای بیاورند ؛ فرقی نمی کند با تهمت زدن به دیگران باشد ، اهانت به امام رضا و یا حتی توسل به ربنا ... فقط رای بیاورند .

   سازش کلاس دارد برای تندروهای دیروز و اعتدال گرایان امروز .       

   سازش کلاس دارد برای آن هایی که همّ و غم شان ، لبخند کدخدا است ... مردم فقط برای انتخابات به دردشان می خورند !!!  

آری ... سازش کلاس دارد برای بی جنبه ها !

 اما برای جوان مومن انقلابی ، هیچ کلاسی بالاتر از چالش نیست ... آری ... چالش ؛ نه سازش !


کانال تلگرام پسر قمی : qomboy_blog@

  • محمدعلی حسینی
۱۲
خرداد

   سال ها پیش در سرزمین آریایی ها ، آن جا که مهد ربنای شجریان است و کاندیدای پوششی ، شیخی پا بر عرصه سیاست گذاشت که هنوز هم بین صاحب نظران دعوا است که آیا او بر عرصه سیاست پا گذاشت یا عرصه سیاست بر او ؟؟؟ زیرا که زیر بار احقاق حق مردم ، شکسته شد و تمام محاسن مشکی اش ، خاکستری شد .

   اما شخص مذکور خدمات زیادی به این کشور کرد . از بتون ریختن در آن رآکتور بدردنخورِ پرمصرفِ هسته ایِ بدترکیب گرفته تا بستن دهان منتقدانی که همه شان ، پدرسوخته ها ، میخواستند دیوار بکشند . بگذریم ... غرض ما از این نوشته بیان دستاوردهای گران بهای آن دولت جوان و پرکار نیست ؛ بلکه بیان مظلومیت آن ها است که دل سنگ را آب میکند . 

   اصلا مورخان مثل آهو در دریاچه ارومیه مانده اند که چرا آنقدر ، شیخ و دوستان مظلوم بوده اند . در مظلومیت شیخ همین بس که چه ناسزاها که به او نگفتند : از بی شناسنامه و کاسب تحریم و بزدل و ترسو و افراطی گرفته تا دادن حواله جهنم به او به امید اینکه از خوف خدا نلرزد . اما شیخ آریایی همیشه سکوت کرده و لبخند می زد . به قدری مظلوم که تا به کسی تهمت می زد و فحش میداد ، همه به او یورش برده و مواخذه اش میکردند و حتی یک حق تهمت هم برای آن شیخ عزیز قائل نبودند . 

   خدا بیامرز ، دوستان و ورزایشان هم همینگونه بودند : نوشته اند که وزیر بهداشتِ آن زمان ، یکی از مودب ترین افراد زمان خویش بود و « فور اِگزَمپِل » اگر کسی به او بیشعور میگفت یا او را مزدور و چرت خطاب میکرد ، هیچ عکس العملی نشان نمیداد .

   همچنین باز هم نوشته اند که وزیر راه آن زمان ، چقدر سر این کنفرانس های خبری کتک خورد و چه میکروفون ها که به سمتش پرت نشد .

   سرگذشت سخنگوی دولت که اصلا دل ها را کباب میکند . بارها در کنفرانس های خبری به سمتش ماله پرتاب کردند و او هیچ وقت روی «نوبخت»ی را ندید .

   وزیر مظلوم آموزش و پرورش و دختر مظلوم ترش ، حق نداشتند حتی ۲۰۰ میلیون تومان واردات انجام بدهند . آخر آن موقع ۲۰۰ میلیون تومان پولی نبود اما منتقدان مزدور ، باز هم جنگ رسانه ای راه انداختند . 

   و اما وزیر نفت و ما ادراک ما وزیرنفت . ( گریه نویسنده ) ... این فرد بخشنده و خوش رو ، وقتی میخواست آن ذات بخشنده خود را به نمایش بگذارد و گازمفت بدهد به ترکیه ، همان منتقدان بی ادب چه هجمه ها که به او نکردند . حق هم داشتند . آن ها هیچ وقت معنای بخشندگی را نفهمیدند و تمام ارزش های آنان ، مادی بود . آن بدبخت ها ، یک مشت پوپولیستِ دیوارسازِ نباتْ پخش کنِ چهاردرصدی بودند .

در پایان ...صدای گریه بلند است و توانی نیست ... آه ... خدایا ... به حق قرارداد کرسنت و FATF  و برجام و ۲۰۳۰ و تمام آن محرمانه هایی که بوی خوشش بعد ها در خواهد آمد ،  آن شیخ مظلوم  و دوستان ستم دیده را قرین رحمتت قرار بده ... . 

 کانال تلگرام پسرقمی : qomboy_blog@

  • محمدعلی حسینی
۰۹
خرداد

   ساکت بود اما برافروخته ... آن هم از آن برافروختگی هایی که همه را میخکوب می کرد . چهره اش خشمگین و خشمگین تر می شد . همه  با نگاه به او ماست هایمان را کیسه میکردیم و پناهی میگرفتیم . کسی از شکستن گلدان ها و شیشه ها استقبال نمی کرد اما چاره ای نبود . قبلا عصبانیتش را دیده بودیم و می دانستیم که اگر اراده کند ، دودمانمان را بر باد خواهد داد . از دست هیچ کس هم کاری ساخته نبود ... پای پلیس را هم که نمیشد به خانه بازکرد

   لحظات با ترس و التهاب می گذشتند ... همه مضطرب بودیم و منتظر . منتظر به هم ریختن زمین و زمان . منتظر اصوات مهیب . منتظر اتفاقات غیرمنتظره  . سکوت همه جا را فرا گرفته بود ... ناگهان سکوت شکسته شد ... « نووووووووووووووووووون خُششش..........................کیههههههههههههه »‌ و ...  مدام تکرار میکرد ... صدایش واضح تر شد . نزدیک و نزدیک تر شد  ... به انتهای کوچه رسید و برگشت  و دوباره صدایش کم و کم تر  و سکوت بیشتر و بیشتر . دل ها مثل سیر و سرکه میجوشید . ناخن ها بی اختیار جویده می شدند و قلب ها بی اراده تند تند می تپیدند

   اما او ... چهره اش سرخ تر میشد و اخم هایش گره خورده تر . دیگر همه منتظر بودیم... ناگهان ...فریادی زد ... بلند شد ...با عصبانیت راه میرفت ... رفت سمت در ... پدر سریع داد زد : محمد ! در را ببند ... دویدم سمت در اما او سرعتش بیشتر بود ... با شدت تمام در را بست ... صدای مهیب کوبیده شدن در ، بدنم را لرزاند ... باز هم ادامه داد ... هجوم برد به سمت بالکن ... درِ سبک و توری بالکن را باز کرد .  در محکم به دیوار خورد و کلید فلزی پشت آن از شدت ضربه خم شد ... کجا می خواست برود ؟؟؟ ... وای خدای من ! گلدان ها !  سمت گلدان ها که از نرده آویزان بودند یورش برد و همه را پایین انداخت ... گلدان ها تکه تکه شدند ... مادر جیغ کشید ... ریحانه خواهر سه ساله ام گریه کرد ... پدر ، رو به آسمان دعا کرد ... هیچ وقت او اینگونه عصبانی نشده بود ... از بالکن بیرون آمد . رفت به سمت پشت بام و ... ناگهان ... صدای شکستن شیشه ها ... زمین پر از شیشه خرده شد اما باز هم برای او کافی نبود ... دور خودش می چرخید و به هرچیزی حمله می کرد

   گذشت و گذشت ... طاقتش دیگر تمام شد و زانوانش سست ... نشست و  به گریه افتاد ... های های گریه می کرد و فریاد میکشید . ناراحت بود ... از دست که ؟؟؟ نمی دانم ... شاید از دست ما که هیچ وقت حواسمان به او نبوده است . لحظاتی گذشت . کسی نزدیکش نشد . گریه اش کم کم قطع شد . بلند شد . چهره اش اما آرام بود . خانه را ترک کرد و رفت ...ولی ... همه می دانیم که باز هم برمیگردد ... باید هم برگردد ... چون زندگی بی او ، ادامه نخواهد داشت ... باران بهاری را همه دوست داریم ! 



کانال تلگرام : qomboy_blog@

 

  • محمدعلی حسینی
۰۹
خرداد

سلام ...

حالتون چطوره ؟؟؟ حال منم خوبه ... به قول بعضیا : عااااااااااااااالی

   خواننده های عزیز ! آلبوم جدید چی دارید ؟؟؟ ببخشید منظورم اون خواننده نبود ... خواننده های فهیم و باکلاس و به قول معروف #خاص_طور این وبلاگ رو میگم . نه که وبلاگمون خیلی فوق العاده است و دو سال و نه ماهه مرتب مطلب میذاریم توش ... !!!! 

خب از این مسخره بازیا بگذریم 

   آقا ما برگشتیم ( شایدم خانم ما برگشتیم ) خلاصه برگشتیم بعد از دو سال و نه ماه ... میخوایم نویسندگی کنیم ... البته نویسندگی که نمیشه بهش گفت . میخوایم خط خطی کنیم ... شما هم لطف کنید و عیب و ایرادهای خط خطی های ما رو بگیرید ... می دونم این نوشته های باباقوری ما در سطح شما نیست و شما اصلا یک سال نامزد جایزه نوبل ادبیات نباشید ، اصلا سالتون تحویل نمیشه و  ... ( عجب هندونه هایی ) اما لطف کنید و بخونید و انتقاد کنید ... من واقعا نیاز دارم تا یک عده ای بخونن نوشته هامو تا درجا نزنم ... پس شما این لطف رو به من بکنید ... ممنونم 

   راستی با توجه به پیشرفت تکنولوژی و ظهور تلگرام و کانال های تلگرامی ، وبلاگ ما هم یک کانال خواهد داشت که تمام مطالب وبلاگ تو اون قرار میگیره و ممکن هم هست که مطلبی تو کانال بیاد و تو وبلاگ نیاد ... پس هوای کانال رو هم داشته باشید .

میشد اصلا این جا مطلبی نذارم و همش تو کانال باشه اما وبلاگ نویسی یه لذت خاص دیگه ای داره ... وبلاگ داراش میدونن... آره ... یا علی 

کانال وبلاگ :   @qomboy_blog

ای دی خودم  :  @qomboyblog

 

  • محمدعلی حسینی