نوشته های یک پسر قمی

تمرین نویسندگی می کنم ... شما هم خط خطی هام رو غلط گیری کنید تا نویسنده خوبی بشم .

نوشته های یک پسر قمی

تمرین نویسندگی می کنم ... شما هم خط خطی هام رو غلط گیری کنید تا نویسنده خوبی بشم .

نوشته های یک پسر قمی

سلام . خوبید ؟ خوشید ؟
ممنون که اومدید تو این وبلاگ .
من یک پسرم ... متولد ۷۷ ... پس هنوز جوونم ... شاید بهتر باشه بگم تازه اول جوونیمه اما مطمئنا وقتی میگم جوون ، یاد تلف کردن وقت و بی بند و باری و ول بودن تو کوچه و خیابون نمی افتم . من جوونیم رو گذاشتم ( یعتی دارم میذارم ) پای تحصیل ... حالا اینکه چه رشته ای و چه دانشگاهی و ... بماند . اما بچه درسخونی بوده و هستم ... همین قدر بگم که معدل سوم دبیرستانم بالاتر از ۱۹.۷۰ شد .

حالا اینا رو چرا گفتم ؟ گفتم که بدونید تنبل نیستم و اصولا چون نمره یکم برای دانش آموزا شخصیت میاره ، خواستم برای خودم شخصیت بیارم :)))) حالا دیگه ...

چرا خواستم برای خودم شخصیت بیارم ؟؟؟ خب این چه سوالیه ... هر کسی دوست داره شخصیت داشته باشه دیگه ... شما عین ۷ میلیارد آدم رو ببینی و بگی « بی شخصیت » ، تقریبا ۹۹ درصدشون هیچ واکنشی نشون نمیدن ؛ چون زبون فارسی بلد نیستن !!!

اما جدا از شوخی ، جدا شدن از شوخی سخته ولی من این سختی رو تحمل می کنم و جدا میشم و جدی به شما عرض می کنم : می خوام بنویسم ... دیگه از این واضح تر ... نوشتن ... قلم ... کاغذ ... شما هم غلط هام رو بگیرید ... بی رحمانه انتقاد کنید ... باور کنید جدی میگم ... من واقعا از انتقاد شما استقبال خواهم کرد ... حتی از اون انتقاد هایی که به اختلاف سلیقه برمیگرده ... اصلا شاید سلیقه شما بهتر بود و من سلیقه ام رو عوض کردم ... پس از من انتقاد کنید ... مطمئن باشید من شما را به جهنم حواله نخواهم داد :)))

یاعلی

روزی کرم کور

شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۴۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 روزی حضرت سلیمان علیه السلام بر ساحل دریا نشسته بود.مورچه ای را دید که دانه گندمی را کنار دریا می برد، ناگهان قورباغه ای  سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را باز کرد.آن مورچه وارد دهانش شد و در دریا فرو رفت.

سلیمان علیه السلام شگفت زده به این کار می اندیشید که قورباغه از آب بیرون آمد و دهانش را باز کرد و آن مورچه از دهانش خارج شد؛ اما آن دانۀ گندم با او نبود.

سلیمان علیه السلام او را صدا کرد و از کارش پرسید.

[قورباغه] گفت: ای پیامبر خدا! در این دریا که می بینی صخره ای وجود دارد که داخل آن، کرم کوری زندگی می کند و چون خودش نمی تواند روزی خودش را فراهم کند، خداوند مرا موکل و مامور روزی او قرار داده است و من هم روزی او را برایش می برم.

سلیمان علیه السلام پرسید: آیا از او تسبیح و ستایشی شنیده ای؟

گفت: [کرم] می گوید: ای کسی که روزی مرا در دل این صخره، زیر این دریا فراموش نمی کنی! به لطف و رحمتت بندگان مومنت را فراموش مکن.1

پ.ن: قابل توجه کسایی که میگن خدا ما رو فراموش کرده.


1-ینابیع الحکمه، ص 196-197.

برداشت شده از کتاب "قصه های دلنشین"......کاظم سعید پور........نشر جمال

  • محمدعلی حسینی

شما هم نظر بگذارید  (۲۱)

  • ███▓▒░Eshgheh-Poch░▒▓███


  • سلام

    عالی بود


    به نام خدا
    شاید این جمعه بیاید شاید

    در وصف این داستان فقط باید گفت: الله اکبر
    ای احمدیان به نام احمد صلوات
    هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
    از نور محمدی دلم مسرورست
    پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
    اللهم صلی علی محمد و آل محمد..
  • حسین خرمی آملی
  • ممنون بزرگوار
  • طوفان واژه ها
  • با مطلب هنوز هم نمی شناسیمشان به روز هستیم و منتظر کمک شما در این حرکت بزرگ !!
    سلام علیکم
    زنده باشید.سپاسگزارم
    یاعلی
    سلام و درود؛
    دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
    http://www.ammarname.ir/node/29487
    ما را از بروزرسانی خود آگاه
    و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
    موفق و پیروز باشید .
    http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
    یا علی

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.ممنون
  • جوانان عمار
  • سلام خسته نباشید..میلاد نبی اکرم بر شما مبارکباد...یاعلی

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.ممنون.....همچنین
  • گلستان بلاگ
  • درود
    با سپاس از مطلب خوبتان
    این داستان با نام شما در گلستان بلاگ انتشار یافت
    ما را از به روز رسانی های خود آگاه کنید
    http://golestanblog.ir/?p=14138
  • یاس کبود
  • سلام
    ممنونم از حضورتون
    لینک شدید

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.شما هم لینک شدید
    - یک تانک افتاده بود دنبالش. معلوم نبود چطوری آن جلو مانده؛ آرپی‌چی‌زن‌ها را صدا زدند.
    آن‌قدر شلیک کردند که تانک منفجر شد. پسر که به خاکریز رسید، پرسیدیم کجا بودی؟
    گفت: «دیشب که رفتیم جلو، خوابم برده بود. تقصیر مادرمه؛ از بس به ما زور می‌کرد سرشب بخوابیم، بد عادت شدیم.»(قزلی)

    پاسخ:
    پاسخ:
    ممنون.جالب بود
  • طنین یاس
  • سلام و عرض ادب
    با تشکر از حضور ارزشمند شما
    مطالب وبتان را زیبا و هوشمندانه انتخاب کرده اید
    با افتخار لینک شدید
    برقرار باشید
    یا زهرا(س)

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.
    شما هم لینک شدید
  • ♥معبـــرسایبری بی سنگـ╦ــر♥
  • هفتــه ای یــک بار زبـاله های منطقـه را جمع میـکرد !
    ازش که پرسیدنــد چرا ایــن کار را میکنــی ؟
    با خنــده ای جواب داد: با ایــن کار هم شهر را تمیــز میکنــم
    و هم اگـر غرور بیجایـی داشتـه باشم آن را له میکنـم.

    شهیــد چمـران

    سلام بروز شدم و منتظر حضور شمـــــا هستمــــ

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.ممنون از حضورتون
    سلام
    زیبابود

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.
    با تشکر از شما بسیار عالی بود
    خدای من...چگونه ناامید شوم در حالی که تو مهربان خدایِ منی!


    ...چگونه از حالم شکایت کنم، درحالی که بر تو مخفی نیست!؟


    یا چگونه گفتارم را توضیح دهم،در حالی که که این گفتار از تو،به سوی تو روانه است!؟




    +سلام. خیلی این پست زیبا و تاثیر گذار بود

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.
  • ღ یـــاس ღ
  • سلام
    ممنون از لطف و حضور شما.
    مطلب خیلی خوبی بود.

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.
  • پروازتاخدا
  • سلام خیلی عالی بود بسیاروب زیبایی دارید .موفق باشید.باافتخارلینکتان می کنم

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.آدرس وب را ننوشته اید
    سلام. خیلی قشنگ بود. برای ختم صلوات منتظرتون هستم.
    التماس دعا

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام.
    وبلاگ زیبایی دارید لطفا به من هم سر بزنید.
    ی امام حسین و محرم

    دلی از لطف حق سرشار داریم

    به سر شور ونوای یار داریم



    هوا خواه توایم ای یوسف حسن

    کلافی در صف بازار داریم



    اگر از جان و دل در انتظار یم

    چرا برمعصیت اصرارداریم؟!



    مگر در غیبت آقا چه کردیم؟

    که شوق وعده ی دیدار داریم



    زبانی گاه در بیهوده ولغو

    گهی در ذکر و استغفار داریم



    اگر که آبرویی مانده از ما

    زنام عترت اطهار داریم



    نظر کن یا عزیز الله ما را

    توقع از شما بسیار داریم



    مبادا چشم برداری زسایل

    که با یک گوشه از آن کار داریم

    پاسخ:
    پاسخ:
    زیبا است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی