نوشته های یک پسر قمی

تمرین نویسندگی می کنم ... شما هم خط خطی هام رو غلط گیری کنید تا نویسنده خوبی بشم .

نوشته های یک پسر قمی

تمرین نویسندگی می کنم ... شما هم خط خطی هام رو غلط گیری کنید تا نویسنده خوبی بشم .

نوشته های یک پسر قمی

سلام . خوبید ؟ خوشید ؟
ممنون که اومدید تو این وبلاگ .
من یک پسرم ... متولد ۷۷ ... پس هنوز جوونم ... شاید بهتر باشه بگم تازه اول جوونیمه اما مطمئنا وقتی میگم جوون ، یاد تلف کردن وقت و بی بند و باری و ول بودن تو کوچه و خیابون نمی افتم . من جوونیم رو گذاشتم ( یعتی دارم میذارم ) پای تحصیل ... حالا اینکه چه رشته ای و چه دانشگاهی و ... بماند . اما بچه درسخونی بوده و هستم ... همین قدر بگم که معدل سوم دبیرستانم بالاتر از ۱۹.۷۰ شد .

حالا اینا رو چرا گفتم ؟ گفتم که بدونید تنبل نیستم و اصولا چون نمره یکم برای دانش آموزا شخصیت میاره ، خواستم برای خودم شخصیت بیارم :)))) حالا دیگه ...

چرا خواستم برای خودم شخصیت بیارم ؟؟؟ خب این چه سوالیه ... هر کسی دوست داره شخصیت داشته باشه دیگه ... شما عین ۷ میلیارد آدم رو ببینی و بگی « بی شخصیت » ، تقریبا ۹۹ درصدشون هیچ واکنشی نشون نمیدن ؛ چون زبون فارسی بلد نیستن !!!

اما جدا از شوخی ، جدا شدن از شوخی سخته ولی من این سختی رو تحمل می کنم و جدا میشم و جدی به شما عرض می کنم : می خوام بنویسم ... دیگه از این واضح تر ... نوشتن ... قلم ... کاغذ ... شما هم غلط هام رو بگیرید ... بی رحمانه انتقاد کنید ... باور کنید جدی میگم ... من واقعا از انتقاد شما استقبال خواهم کرد ... حتی از اون انتقاد هایی که به اختلاف سلیقه برمیگرده ... اصلا شاید سلیقه شما بهتر بود و من سلیقه ام رو عوض کردم ... پس از من انتقاد کنید ... مطمئن باشید من شما را به جهنم حواله نخواهم داد :)))

یاعلی

۲۱ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

۰۴
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

قبله ی عالم

 

گویند : در منزل حاکمی ، مجلس روضه خوانی برقرار بود.یکی از چاپلوسان وارد مجلس شد و بی پروا پشت به منبر کرد و در مقابل حاکم ، زانو زد. حاکم با اشاره به او فهماند که پشتش به منبر است ؛ ولی او با صدای بلند گفت : منبر ما و قبله ی ما ، حضرت حاکم هستند. در همان حال خبر رسید که حاکم از مقامش عزل شده است. آن مرد فوراً رو به منبر و پشت به حاکم کرد و گفت : پشت کردن به منبر حضرت سید الشهداء معصیت و بی ادبی است!1

فرزند فقیران

خداوند به دلقک فرزندی داده بود  و او بسیار شاد و خرسند بود.

سلطان وقتی که شادی او را دید ، پرسید: « خب ، بگو ببینم فرزندت دختر است یا پسر؟»

دلقک گردنش را کج کرد و گفت :« از فقیران چه آید جز دختر یا پسر؟»

سلطان با تعجب پرسید :« ای مردک ! از فقیران پسر آید یا دختر ، از بزرگان چه آید؟»

دلقک گفت :« بدکاری بی عدالتی ، ظالمی ، خانه براندازی و....!»2


1. قهقهه / 102 و هزار و یک حکایت اخلاقی....محمدحسین محمدی

2.لطیفه های شیرین لطایف الطوایف...مرجان کشاورز

  • محمدعلی حسینی
۰۱
مرداد

 بسم الله الرحمن الرحیم


سازمان جهانی حقوق بشر ، در پی اعتراضاتی که به این سازمان در قبال کشتار کودکان بی گناه  فلسطینی به دست رژیم غاصب صهیونیست شده است ، نامه ای را به بنیامین نتانیاهو ، نخست وزیر رژیم اشغالگر صهیونیست ، ارسال کرد تا او را نسبت به قوانین موجود نسبت به کودکان فلسطینی ، آگاه کند.

متن نامه بدین شرح است:

  • محمدعلی حسینی
۰۲
ارديبهشت

بسم الله الرحمن الرحیم

 یکی بود ، یکی نبود، توی ده شلمرود ، نوجوانی به نام حسنی زندگی می کرد که تمام بچه های محله از جمله قلقلی، فلفلی و حتی مرغ زرد کاکلی، «حسنی نگو یه دسته گل» صدایش می زدند، اما خود حسنی دیگر اصلا دلش نمی خواست که  آن قدر بچه مثبت باشد و از اینکه دوستانش او را «یه دسته گل» صدا می زدند، بسیار ناراضی بود،چون فکر می کرد که دسته گل بودن دیگر خیلی وفت است که دِمُده شده است! به همین دلیل تصمیم گرفت برای تنوع هم که شده، کمی به گذشتۀ کثیفش برگردد!

بقیه در ادامۀ مطلب

  • محمدعلی حسینی
۱۷
فروردين

بسم الله الرحمن الرحیم

جرئتی داد به من شکل دگر خندیدن

یک تنه گاه به هشتاد نفر خندیدن

به هر آن چیز که با چشم خودم می بینم

به هر آن چیز که در مد نظر خندیدن

گر شبی باشد و در حلقۀ رندان باشی

می توان از سر شب تا به سحر خندیدن

صبح در بدرقۀ حضرت ایشان با هم

تکه انداختن و تا دم در خندیدن

ذوق باید که تو را آب شود در دل قند

تا شود سهم تو از عمر،شکر خندیدن

گاه گاهی بنشینیم و بخندیم به هم

خنده دار است به هم چند نفر خندیدن!

پیش از این خنده به جز وا شدن نیش نبود

جرئتی داد به من شکل دگر خندیدن

بهترین خنده همین است که من می گویم

یعنی آن گریه که پنهان شده در خندیدن

گر زمین هم خوردی باز در آن حال بخند

خنده دار است به هر حال دَمَر خندیدن

روز و شب خنده کن این کار چه عیبی دارد؟

آدمی را نکند رنجه اگر خندیدن

خنده کن خنده! بدان حد که در آید اشکت

تا کند حال تو را زیر و زبر خندیدن

در جهان هشت هنر را متمایز کردند

هست از جملۀ این هشت هنر خندیدن


برداشت شده از کتاب "املت دسته دار"....مجموعه شعر طنز....ناصر فیض...انتشارات سورۀ مهر


  • محمدعلی حسینی
۱۳
بهمن

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی در مجلس هارون الرشید - پنجمین خلیفۀ عباسی - که جمعی از اشراف حاضر بودند،صحبت از بهلول و دیوانگی او شد.هنگام خوردن غذا،سفرۀ سلطنتی پهن شد،یک ظرف غذای مخصوص در جلوی هارون گذاردند.هارون غذای خود را به یکی از غلامان داد و گفت: این غذا را برای بهلول ببر،تا شاید بهلول را جذب خود کند.

وقتی غلام غذا را  نزد بهلول که در خرابه ای نشسته بود گذاشت، دید چند سگ در چند قدمی،لاشۀ الاغی را می درند و می خورند.

بهلول غذا را قبول نکرد و به غلام گفت:این غذا را نزد آن سگ ها بذار. غلام گفت:این غذای مخصوص خلیفه بوده و به احترام تو،برایت فرستاده است.توهین به مقام خلیفه نکن.

بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگ ها هم بفهمند،از این غذا نمی خورند.[چه آن اموالِ در تصرف خلیفه حلال و حرامش معلوم نیست!]1


1.حکایت های شنیدنی،ج1،ص12.

برداشت شده از کتاب هزار و یک حکایت عبرت انگیز......محمد حسین محمدی.....انتشارات صالحان
  • محمدعلی حسینی
۲۵
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول خدا – صلی الله علیه و آله- به پیرزنی که دندان هایش ریخته و دیگر اثری از زیبایی در چهره اش نمانده بود فرمود:« بدان که هرگز پیرزنی که دندان هایش ریخته باشد وارد بهشت نخواهد شد.»

پیرزن از سخن پیامبر ناراحت و غمگین شد و از غصه شروع به گریه کرد.حضرت فرمود:« چرا گریه می کنی؟»

پیرزن گریه کنان گفت:« زیرا دندان های من هم ریخته است، ای رسول خدا.»

پیامبر – صلی الله علیه و آله- تبسمی کرد و فرمود:« لا تدخلین الجنة علی حالک» تو که با این حال وارد بهشت نخواهی شد.(خداوند زنان بهشتی را جوان و سالم به بهشت خواهد برد.)

دل غمگین پیرزن، از کلام رسول الله(ص) غرق نور وسرور شد.


بحارالانوار ، ج16 ، ص 298

برداشت شده از کتاب« تبسم آفتاب»........غلامرضا حیدری ابهری......انتشارات دلیل ما 

  • محمدعلی حسینی
۱۴
دی

مردی را به جرمی نزد حاکم بردند تا او را به مجازات برساند.حاکم فرمان داد:« بینی او را سوراخ کنید تا تنبیه شود.»

مرد که شوخ طبع و خوش زبان بود،به التماس افتاد و گفت:«قربانت شوم! والله که بینی من دو سوراخ دارد و به سوراخ سوم نیازی نیست!»

حاکم خندید و از گناه او در گذشت.


لطیفه های شیرین لطایف الطوایف.....مرجان کشاورز.......نشر«پیدایش»
  • محمدعلی حسینی
۱۴
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

پادشاهی به یکی از خادمان خود گفت:« نام ابلهان شهر را بنویس!»

خادم کمی فکر کرد و گفت:« به شرطی این کار را می کنم که نام هرکس را نوشتم، از من نرنجی و مرا مجازات نکنی!»

شاه گفت:«باشد.بنویس.»

(بقیه در ادامۀ مطلب)

  • محمدعلی حسینی
۱۲
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرمرد هربار که می خواست اجرت پسرک واکسی کر و لال را بدهد ، جمله ای برای خنداندن او روی اسکناس می نوشت.این بار هم همین کار را کرد.

  • محمدعلی حسینی
۰۸
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

آیة الله شهید سید عبدالحسین دستغیب ، در کنار تمام جدیت های زندگی ، اهل مزاح نیز بودند؛

           

(بقیه در ادامۀ مطلب)

  • محمدعلی حسینی